تاریخ ژاپن از باستان تا کنون

تاریخ ژاپن تاریخ چین , جنگ چین و ژاپن , جنگ مغولها با ژاپن , جنگ داخلی ژاپن

Taisho و اوایل دوره نمایش (1912 - 1945)

در دوران امپراتور ضعیف تائشو (26-26) ، قدرت سیاسی از کلیشه الیگارشی (ژنرو) به پارلمان و احزاب دموکراتیک تغییر یافت.

در جنگ جهانی اول ، ژاپن به قدرتهای متفقین پیوست ، اما تنها در مبارزه با نیروهای استعماری آلمان در شرق آسیا نقش کمی داشت. در کنفرانس صلح بعدی پاریس 1919 ، پیشنهاد ژاپن برای اصلاح "بند برابری نژادی" به میثاق اتحادیه ملل توسط ایالات متحده ، انگلیس و استرالیا رد شد. استکبار و تبعیض نژادی نسبت به ژاپنی ها از زمان افتتاح اجباری این کشور در دهه 1800 ، روابط ژاپنی و غربی را به ستوه آورده بود و دوباره عامل اصلی وخیم تر روابط در دهه های پیش از جنگ جهانی دوم بودند. برای مثال در سال 1924 کنگره ایالات متحده قانون محرومیت را تصویب کرد که مهاجرت بیشتر از ژاپن را ممنوع اعلام کرد.

پس از جنگ جهانی اول ، وضعیت اقتصادی ژاپن بدتر شد. بزرگ زلزله کانتو 1923 و افسردگی در سراسر دنیا در سال 1929 تشدید بحران است.

در دهه 1930 ، ارتش تقریباً کنترل کاملی بر دولت برقرار کرد. بسیاری از دشمنان سیاسی ترور شدند و کمونیست ها نیز مورد آزار و اذیت قرار گرفتند. تلقین و سانسور در آموزش و پرورش و رسانه ها بیشتر شدت گرفت. افسران نیروی دریایی و ارتش به زودی بسیاری از دفاتر مهم ، از جمله نخست وزیر را اشغال کردند.

قبلاً نیز ژاپن از نمونه ملل غربی پیروی کرده و چین را مجبور به معاهدات نابرابر اقتصادی و سیاسی کرده است. علاوه بر این ، نفوذ ژاپن بر منچوری از زمان پایان جنگ روسو-ژاپن از سال 05-054 به طور پیوسته رو به افزایش بود . هنگامی که ناسیونالیست های چین در سال 1931 شروع به جدی گرفتن موقعیت ژاپن در منچوریا کردند ، ارتش کوانتونگ (نیروهای مسلح ژاپن در منچوری) منچوری را اشغال کرد . در سال بعد ، "مانچوکو" به عنوان یک کشور مستقل اعلام شد ، که توسط ارتش کومانگ از طریق دولت دست نشانده کنترل می شود. در همان سال ، نیروی هوایی ژاپن به منظور محافظت از ساکنان ژاپنی در برابر حرکات ضد ژاپنی شانگهای را بمباران کرد.

در سال 1933 ، ژاپن از لیگ ملتها کنار رفت ، زیرا وی به دلیل انتقاد شدید از اقدامات وی در چین مورد انتقاد قرار گرفت.

در ژوئیه سال 1937 ، جنگ دوم چین و ژاپن آغاز شد. ارتش كوانتونگ به زودی یک واقعه كوچك را به یك جنگ كامل تبدیل كرد كه به طور مستقل از یك دولت معتدل عمل می كرد. نیروهای ژاپنی موفق شدند تقریباً تمام سواحل چین را به اشغال خود درآورند و قتل عام های شدید جنگی را بر روی مردم چین انجام دادند ، خصوصاً در زمان سقوط پایتخت نانکینگ. با این حال ، دولت چین هرگز تسلیم کامل نشد و جنگ در مقیاس پایین تر تا سال 1945 ادامه یافت.

در سال 1940 ، ژاپن با توافق با دولت فرانسه ویشی ، هندوچینای فرانسه (ویتنام) را اشغال کرد و به قدرتهای محور آلمان و ایتالیا پیوست. این اقدامات درگیری ژاپن با ایالات متحده و انگلیس را شدت بخشید و با تحریم نفت واکنش نشان دادند. نتیجه کمبود نفت و عدم موفقیت در حل و فصل اختلافات باعث شده است که ژاپن تصمیم بگیرد که نفت هند غنی هلندی (اندونزی) را اسیر کند و جنگی را با آمریکا و انگلیس آغاز کند.

در دسامبر سال 1941 ، ژاپن به قدرتهای متفقین در پرل هاربر و چندین نقطه دیگر در سراسر اقیانوس آرام حمله کرد. ژاپن توانست ظرف مدت شش ماه کنترل خود را بر سرزمین بزرگی که تا مرز هند در غرب و گینه نو در جنوب گسترش یافته است ، گسترش دهد.

نقطه عطف در جنگ اقیانوس آرام ، نبرد میدوی در ژوئن سال 1942 بود. از آن پس ، نیروهای متفقین به آرامی قلمروهای اشغال شده توسط ژاپن را پس گرفتند. در سال 1944 ، حملات هوایی شدید به ژاپن آغاز شد. در بهار سال 1945 ، نیروهای آمریکایی در یکی از خونین ترین نبردهای جنگ ، به اوکیناوا حمله کردند .

در 27 ژوئیه سال 1945 ، قدرتهای متفقین در اعلامیه پوتسدام از ژاپن خواستند تسلیم بی قید و شرط شود ، یا نابودی ادامه خواهد یافت. با این حال ، نظامیان تسلیم در چنین شرایطی را در نظر نگرفتند ، تا حدی حتی پس از آنكه نیروهای ارتش آمریكا در تاریخ 6 و 9 اوت دو بمب اتمی را در هیروشیما و ناگازاكی انداختند و اتحاد جماهیر شوروی در 8 اوت وارد جنگ با ژاپن شد.

در 14 اوت ، با این حال ، امپراتور Showa سرانجام تصمیم به تسلیم بدون قید و شرط گرفت.

 

اسلحه های وندمیره: 5 اکتبر 1795



نقش ناپلئون در صرفه جویی در کنوانسیون و برنامه های خود برای رژیم جدید پنج کارگردان ساده است. وی با انتصاب یكی از فرماندهان برای دفاع از كرسی دولت در توئریلی ها (با نیرویی كه به نظر می رسد از شورشیان شش تا یكی از آنها سبقت گرفته است) ، یك سؤال ساده می پرسد: "توپخانه كجاست؟" وی قدردانی کرده است که در خیابان های مستقیم اطراف Tuileries مسئله ممکن است توسط تعدادی توپ به جای هزاران مشکوک تصمیم گرفته شود.

شناخته شده است که چهل اسلحه در اردوگاه شش مایل دورتر است. یواخیم مرات(یک افسر سواره نظام و بعد از آن خواهر و برادر ناپلئون) برای واگذاری آنها اعزام می شود.
 








 
یک نیروی شورشی در حال آماده سازی برای دستیابی به این سلاح های ارزشمند است ، اما مرات ، که در حال گپ زدن در رأس اسکادران 200 سرباز است ، ابتدا به اردوگاه می رسد. مردان وی توپ را به پاریس می کشند.

خوشبختانه برای اعضای کنوانسیون که منتظر عصبی در توئریلی ها هستند ، شورشیان تصمیم می گیرند که بجای هر چیز ظریف تر ، یک حمله مستقیم به جبهه ها تصمیم بگیرند. در بعدازظهر 13 ستونواندیمیر (5 اکتبر) ستونهای مسلح ، که به سمت طبل ها حرکت می کنند ، وارد Rue St Honoré می شوند و به خیابانهای منتهی به Tuileries تبدیل می شوند. آنها هنگامی که اولین والی های انگور انگور از توپ ناپلئون به صفوف خود پاشیده می شوند ، با نیروهای کنوانسیون در حال تبادل آتش هستند.
 






 
درگیری بعد از ظهر دو یا سه بار تکرار می شود ، اما سرانجام شورشیان پراکنده می شوند. این روز به طور مشخص به کنوانسیون تعلق دارد و برنامه هایی را برای ادامه فهرست جدید در برنامه فراهم می کند.

اعتبار بسیار ، بسیار احتمالاً اغراق آمیز ، به ناپلئون 26 ساله برای این فرار باریک از فاجعه داده می شود. در ماه های اولیه دایرکتوری وی به سرعت ارتقاء می یابد تا اینکه ، در مارس 1796 ، وی فرمانده کل ارتش فرانسه در ایتالیا شد.موفقیت وی در این نقش چنان شهرتی را در فرانسه به ارمغان می آورد که تا سال 1799 وی خود را در جای جای دایرکتوری قرار داد.
 






      دایرکتوری: 1795-1799

چهار سال دایرکتوری ، با تغییرهای گاه و بیگاه پرسنل در میان پنج مدیر ، معتدل یا تریدیدورها (در حقیقت بورژوازی) را در تلاش برای حلقه نگه داشتن بین نیروهای مخالف واقعی درگیری انقلابی - سلطنتی ها ، مشاهده می کنید که برای مشروطیت تلاش می کنند. سلطنت ، و یعقوبین ها ، با هدف دموکراسی بنیادی.

ادامه کمبود مواد غذایی و حمایت از تورم در وهله اول به دلیل ژاکوبین ، تا این که روزنامه نگار تندرو بابوف با فراخوان های خود برای سرنگونی دایرکتوری ، بازگشت به اصول انقلابی و به اشتراک گذاری تمام دارایی ، طبقه متوسط ​​را به صدا در می آورد.
 








 
بابوف در ماه مه 1796 دستگیر شده و یک سال بعد در آن گیلوتین می شود ، اما زنگ هشدار عمومی در ظهور دوباره رادیکالیسم باعث می شود که آونگ به روش دیگری تغییر کند. در انتخابات سال 1797 ، سلطنت طلبان به طرز شگفت انگیزی خوب عمل می کنند ، حتی یک مکان را در بین پنج مدیر برای یکی از شماره های خود فراهم می کنند. کاهنان غیر جاهل و مهاجران اشرافیشروع به بازگشت از خارج می کنند.

در پاسخ ، سه نفر از مدیران در ارتش فراخوانده شده اند که در 18 فروتیدور سال پنجم (4 سپتامبر 1797) کودتایی را آغاز کنند. ناپلئون به طور واجب یکی از خشن ترین ژنرال های خود را از ایتالیا برای تصحیح این عملیات می فرستد ، که دو مدیر (عضو جدید سلطنتی و دیگری را غیرقابل اعتماد می داند) حذف می کند.
 






 
با دو عضو جدید ، این فهرست دوم دو سال دیگر به طول می انجامد. این امور با شیوه ای فزاینده دیکتاتوری ، با آزار و اذیت شدید مخالفان سلطنتی خود ، اداره می کند.

در همان زمان ، جاکوبین از طیف سیاسی شروع به بازیابی قدرت می کند.باشگاه های رادیکال دوباره ظاهر می شوند. روحیه روزنامه نگاری بار دیگر التهاب می شود. آرمانهای Robespierre و Babeuf یک عنصر زرق و برق را بازیابی می کنند. به نظر می رسد که چرخش آونگ ، از افراطی تا شدید ، باید یک روند بی پایان باشد - مگر اینکه با یک کودتای دیگر و شدیدتر جلوی آن گرفته شود.
 






      18 سال برومر VIII: 9 نوامبر 1799

یکی از بازماندگان بزرگ سالهای آشفتگی انقلابی ، امانوئل جوزف سیسی (نویسنده جزوه در مورداملاک سوم در 1789) ، در ماه مه 1799 به عنوان مدیر منصوب شد. وی قبلاً به این نتیجه رسیده است که هرج و مرج سیاسی فرانسه نیاز به مداخله نظامی دارد. او با احتیاط از ژنرال های فردی که ممکن است به او در یک کودتای دیگر کمک کنند ، خبر داده است.

ناپلئون یکی از ژنرال های بارز این هدف است. اما او شخصیتی نیرومندتر از آنچه سیئیز در ذهن داشته است به عنوان یک متحد است و به هر حال در دسترس نیست.تا آنجا که هر کسی در پاریس می داند ، وی هفته های مسافرت در مصر دور است. سپس ، در تاریخ 16 اکتبر ، خود مرد وارد شهر می شود.
 








 
ناپلئون در ابتدا دست خود را پنهان می کند و وانمود می کند که صرفاً از لذت های اجتماعی پاریس لذت می برد. اما طی دو هفته ، وی به طور جدی درگیر برنامه ریزی کودتا است.

یک شایعه دروغین درباره طرح قریب الوقوع جاکوبین علیه دایرکتوری اولین قدم است. این مورد ، در 18برومایر ، برای ترغیب ارشد دو شورای کشور (مسیحیان) برای انتصاب فرمانده ناپلئون از کل نیروهای ارتش در پاریس استفاده می شود. باستان نیز به این امر القا می شود كه آنها و اتاق خردسال (شورای پانصد نفر) برای امنیت به سن كلود ، جایی كه در روز بعد تشکیل می شوند ، منتقل می شوند.
 






 
در همین حال ، توطئه گران در حالی که مدیرانی که در این طرح حضور ندارند ، در بازداشت خانگی قرار دارند ، به دروغ اعلام کردند که استعفا داده اند.

روز بعد ، مسیحیان و پنج صد نفر ، که در سن کلاد جمع می شوند ، خود را با 6000 سرباز محاصره می کنند. بحث و گفتگوهای شدید در هر دو مجله ادامه دارد تا اینکه ناپلئون بی صبرانه روی آنها بیفتد.هجوم غیرقانونی او باعث برانگیختگی می شود ، و از آنجا وی به وضوح متزلزل می شود. فریب بیشتر لازم است. به نیروها گفته می شود كه در بین نمایندگان كشته شدنی وجود دارد كه اقدام به قتل ناپلئون كرده اند.آنها دو سالن را با زور خالی می کنند. نمایندگان برای جان خود فرار می کنند.
 






 
بعداً در آن شب ، سهمیه از پیشینیان و پنج صد نفر گرد شده است. معاونان وحشت زده و خسته شده متقاعد می شوند - حدود ساعت 2 صبح - موافقت كنند كه به طور رسمی دفترچه را خاتمه دهند و سوگند وفاداری را به كنسولگری موقت جدید سه مرد بدهند.

این سه‌گانه موقت کنسول‌ها شامل دو پنج مدیر قبلی یعنی سیئیز و راجر دوکوس (هر دو طرف طرح هستند) و یک تازه وارد - ناپلئون بناپارت - است. طی یک ماه آینده ، یک کمیته منصوب دائماً درباره شرایط یک قانون اساسی جدید برای کنسولگری پیشنهادی مشاجره می کند. سیسی و دوکوس که توسط ناپلئون مورد ضرب و شتم قرار گرفته اند ، از کار در می آیند.
 






 
در تاریخ 12 دسامبر ، یک سند قانون اساسی تهیه شده توسط ناپلئون سرانجام پذیرفته می شود. این کنسول اول اجرایی را فراهم می کند که توسط کنسول های مشاوره دوم و سوم پشتیبانی می شود و توسط کمتر از چهار مجامع با عملکردهای مختلف "بررسی" می شود.

این یک دستور العمل محاسبه شده برای بی تحرکی و گل و لای در همه سطوح است اما بسیار بالاترین ، جایی که اولین کنسول - در واقع اگرچه در تئوری نیست - از قدرت تقریبا نامحدود برخوردار است. جای تعجب نیست که اولین کنسول قرار است ناپلئون باشد ، با یکژاکوبین و یک سلطنت طلب به عنوان کنسول های دوم و سوم انتخاب شدند تا با ادامه این عمل متعادل خوب ، هر دو جناح را به خود جلب کنند.
 






 
بسته پیشنهادی در یک رفراندوم (در فوریه 1800) برای ملت قرار داده می شود و درخواست یک بله یا خیر ساده با یک حق رای محدود با صلاحیت های املاک و بدون رای گیری مخفی ، نتیجه در سطح ملی 3،011،007 رأی دادن بله (معنی برای ناپلئون) و تنها در سال 1562 ثبت شماره

پس از گذشت ده سال از شورش و وحشت ، فرانسوی ها آماده پذیرش حاکمیت دیکتاتوری توسط مردی سرنوشت ساز و غیرمستقیم هستند که به طور حرفه ای مجهز به هدایت جنگهای فرانسه علیه دشمنان بسیاری از وی ، همدل با اصول انقلاب (مانند اوایل کار خود را ثابت کرده است) و هنوز تمایل به محافظت از بادآوردهای ناشی از مردم.ناپلئون و زمان ها به خوبی با یکدیگر مناسب هستند.
 






      کنسول اول: 1800-1804

پلیبسیت 1800 ناپلئون این وظیفه را به عهده می گیرد که نقشی را بخاطر شخصیت و هم از نظر تحصیلات او در قرن 18 ایجاد کند -استبداد روشنفکر .

او اکنون این قدرت را دارد که مانند یک سلطنت ، اعضای شورای ایالتی را که ریاست آن را بر عهده دارد انتخاب کند. همانطور که درشورای خلوت یک شاه ، این مشاوران در بخش های مختلف ایالتی نیز تخصص دارند. آنها توصیه های خود را ارائه می دهند. اما در مورد هر مسئله مهم ، اولین کنسول است که تصمیم اجرایی را می گیرد.
 








 
با این قدرتها ، ناپلئون می خواهد اصلاحات كامل در سیستمهای اداری فرانسه انجام دهد. استبداد و روشنگری به دقت متعادل هستند. سانسور مطبوعات معرفی می شود ، اما اقدامات برای بهبود آموزش متوسطه و دانشگاهی نیز انجام می شود. اختیارات پلیس تقویت شده و قضات هم اکنون منصوب شده اند (که قبلاً آنها انتخاب شده بودند) ، اما به داوران استقلال مهم جدیدی در قالب امنیت تصدی داده می شود.

به همین ترتیب ، کنسول نخست عمل گرایانه ، که خودش نسبت به دین بی تفاوت است ، به خوبی می داند که بیشتر مناطق روستایی فرانسه عمیقاً از حمله جمهوری فرانسه به کاتولیسم خشمگین هستند.ناپلئون قصد دارد این حصار را اصلاح کند.
 






 
اخراجی ها از رم اخیراً مطلق بوده است. پاپ پیوس ششم ، تحقیر شده توسط فرانسوی ها ، هنگامی که در آگوست 1799 درگذشت ، زندانی در فرانسه است. ناپلئون اکنون به جانشین خود ، پیوس هفتم می پردازد.

در کنکوردات که در ژوئیه سال 1801 به توافق رسید ، پاپ می پذیرد که ناپلئون اسقف های فرانسوی را منصوب کند (استدلالی بین کلیسا و ایالت که تمام راه را به بحث و جدال سرمایه گذاری در قرون وسطا برمی گرداند ) و اینکه اراضی کلیسایی تصرف شده در طول انقلاب نخواهد بود. ترمیم شد در عوض ، ناپلئون موافقت می كند كه حقوق روحانیت را بپردازد و كاتولیك را به عنوان دین اکثریت مردم فرانسه بشناسد.
 






 
ناپلئون برای اینکه کنکوردات برای جمهوریخواهان فرانسوی قابل قبول باشد ، آستین بلند خود را ترغیب کرده است.او به طور یک جانبه به اصطلاح "مقالات ارگانیک" اضافه می کند ، و نیاز به اجازه دولت برای هرگونه عمل یا تلفظ پاپ در خاک فرانسه را دارد. پاپ از این فریب عصبانی است.اما کنکوردات هدف خود را برای جلب احساسات مذهبی در فرانسه انجام می دهد.

مشهورترین و ماندگارترین اصلاحات ناپلئون در زمان کنسولگری ، کد قانون مدنی وی است. از سال 1790 چندین بار تلاش شده است که قانون فرانسه را رمزنگاری کند - هرج و مرج به شکل معمول رژیمخود ، و بیشتر از طریق سیل قوانین انقلابی.
 






 
در سال 1800 ناپلئون کمیته وکلا را برای کار در تهیه کد تنظیم می کند. او خود بیش از نیمی از جلساتی که در مورد پیشنهادات آنها بحث می شود ، بسیار مشتاق است. اساسنامه ها از اوایل سال 1801 تصویب می شوند. تا سال 1804 آنها آماده هستند تا در یک کد مدنی مجزا تجسم شوند ، که در سال 1807 با کد ناپلئون تغییر نام یافت .

تغییر نام نشان دهنده رشد روزافزون ناپلئون در فرانسه است. در سال 1802 از مردم سؤال می شود "آیا ناپلئون بناپارت باید مشاور زندگی باشد؟" مانند سال 1800 ، اکثریت قریب به اتفاق بله می گویند. برای اندازه گیری خوب ، توافق شده است که او می تواند جانشین خود را تعیین کند.این رأی اعتماد به دست آمده از دستیابی او به صلح با دو دشمن اصلی فرانسه ، اولاتریش و سپس انگلیس است .
 






      صلح امیان: 1802-1803

صلح با استقبال مشتاقانه مورد استقبال اروپائیان قرار می گیرد که از گرسنگی سفرها - به ویژه انگلیسی ها ، سالها در جزیره خود با هم همکاری می کنند ، که اکنون برای دیدن یک بار دیگر از لذت های پاریس در این کانال گله می کنند.اما این فقط برای اثبات یک فضای تنفس است. در رقابت طولانی میان انگلیس و فرانسه ، هیچ چیز حل نشده است ، و هر دولت به زودی می یابد که از رفتار دیگری در جریان صلح شکایت کند.

ناپلئون با عدم اجازه روحیه هماهنگی به بازار ، انگلیسی ها را اذیت می کند. امتناع وی از توافق نامه پیمان تجاری بدان معنی است که بازرگانان انگلیس با تعرفه های بالا در بنادر فرانسه و متحدین جریمه می شوند.آنها نتیجه می گیرند که به نظر می رسد صلح سود بیشتری از جنگ ندارد.
 








 
در همین حال ، ناپلئون با رفتارهای انبساط طلبانه خود در مناطقی که تحت پوشش این پیمان نیست - به عنوان مثال در الحاق پیامونت در سال 1802 ، به دولت انگلیس هشدار می دهد تا شکاف بین فرانسه و جمهوری سیسالپین را ببندد.

انگلیس با عدم تحقق شرایط پیمان آمیان ، دلیل خاص شکایت را به فرانسه می دهد. توافق شده است كه وی از مالت خارج شود. عدم موفقیت وی در این امر از دیدگاه مدرن با دیدگاههای بیان شده از مالت قابل توجیه است. مجمع محلی با ترساندن چشم انداز بازگشتشوالیه های سنت جان ، قطعنامه ای را تصویب كرد كه جورج سوم را دعوت می كند تا به شرط حفظ ایمان كاتولیك رومی در این جزیره ، حاكمیت خود شود.
 






 
با این حال ، آرزوهای ساکنان محلی در مذاکرات دیپلماتیک در اوایل قرن نوزدهم وزن کمی دارد. و انگلیس که همچنان جزیره را در اختیار دارد ، بدون شک نقض پیمان است.

ناپلئون شکایت می کند اما از فشار دادن این موضوع به مرز خصومت جلوگیری می کند. این احتمال وجود دارد که اهداف بلند مدت وی نسبت به انگلیس صلح آمیز نباشد ، اما او هنوز آماده تجدید جنگ نیست. او برای ساخت ناوگان خود به زمان ، به ویژه نیاز دارد. همین منطق باعث می شود انگلیس تجدید زودهنگام درگیری را ترجیح دهد. بدون هیچ دلیل بسیار خوبی ، به جز منافع طولانی مدت ، دولت انگلیس جنگ را با فرانسه در مه 1803 اعلام کرد.
 






      امپراتور: 1804

بازگشت جنگ به دنبال توطئه های سلطنتی جدید است که آشکارا مورد تشویق انگلیس قرار گرفته است.چنین توطئه ای منجر به حادثه ای می شود که به شهرت بین المللی ناپلئون آسیب بزرگی وارد می کند - بلکه او را وادار می کند تا قدم بعدی را برای نردبان شغلی شخصی خود بردارد.

پلیس فرانسه اطلاعاتی بدست می آورد (اشتباه نیست زیرا معلوم می شود) یکی از توطئه گران پیشرو در این طرح ، دوک جوان انجیون ، عضو شاخه خردسال خانواده سلطنتی فرانسه است. وی در سالهای اخیر با ارتش های مهاجر جنگیده و اکنون چند مایل فراتر از مرز فرانسه ، در امتداد راین در اتنتهایم زندگی می کند.
 








 
ناپلئون دستور دستگیری او را می دهد. در مارس 1804 ، پلیس سوار شده فرانسوی یورش شبانه از استراسبورگ را برای ربودن دوک انجام داد. وی به قلعه وینسنس در نزدیکی پاریس آورده شده است ، جایی که او توسط یک دادگاه نظامی عجولانه محاکمه می شود و مورد اصابت گلوله قرار می گیرد.

در پی این واقعیت ، تقریباً توطئه های بعدی سلطنتی وجود دارد. یک راه برای جلب نیش ممکن است برای فرانسه باشد که بار دیگر سر تاج خود را داشته باشد.بنابراین این پیشنهاد مطرح می شود که ناپلئون باید با تبدیل شدن به یک پادشاه فرانسه ، بلکه امپراتور ، با ایجاد سلسله ی موروثی ناپلئونی ، مخالفت ها را برکنارد. در ماه مه 1804 ، سنا متقاعد شد كه قطعنامه ای را ارائه دهد كه این اصلاحیه اصلی قانون اساسی را پیشنهاد كند.
 






 
برای سومین بار برای تأیید یکی دیگر از نقشهای در حال تغییر ناپلئون در رأس دولت ، یک plebiscite برگزار می شود. باز هم نتیجه ، اعلام شده در 6 نوامبر 1804 ، بسیار چشمگیر است (3،572،329 گفت بله و فقط 2569 ثبت نام).خوشبختانه ، هر چند که قابل پیش بینی باشد ، نتیجه آن کاملاً واضح است - زیرا در حال حاضر آماده سازی برای رویداد بزرگ تاجگذاری در نوتردام تقریباً کامل است.

این در تاریخ 2 دسامبر برگزار می شود. پاپ ، پیوس VII ، متقاعد شد كه برای اجرای این مراسم از رم بیاید - برانگیختن خاطرات عمدی شارلمانی ، آخرین امپراتور بزرگ حاكم بر فرانسه (اگرچه اگر ناپلئون خود را به عنوان امپراتور رومی مقدس بشناسد). ، با بلند شدنفرانسیس دوم امپراتوری باستانی اما ناتوان ، این آرمان جلب شده است .
 






 
در این مراسم مقدس و اسرارآمیز با ریشه هایی در تاریخ فرانسه تا زمان بازگشت کلوویس ، پاپ مجاز است ناپلئون را مسح کند . اما وقتی نوبت به سمبل دنیوی تر تاج می رسد ، ناپلئون ترجیح می دهد آن را از خود محراب بگیرد و آن را روی سر خود قرار دهد. وی سپس تاج دیگری را بر سر ملکه ، همسرش یوسفین ، قرار می دهد که به طور واضح - در این شرایط غیرمعمول - در اشک فرو می رود.

این رویداد بسیار تئاتری با ایجاد یکسان شعله ور یک اشرافیت جدید همراه است.عناوین شاهزاده برای روابط نزدیک ناپلئون اختراع شده است. در سال 1808 حتی یک اشراف امپراتوری جدید وجود دارد.
 






 
این وقایع ، جمهوری خواهان فرانسه و بسیاری از نقاط دیگر را که تا کنون از الهام گرفتن از دستاوردهای ناپلئون الهام گرفته اند ، شوکه می کند. مشهورترین پاسخ ، پاسخ بتهوون است كه در این زمان بر روی سمفونی سوم خود (كه امروزه با نام Eroicaشناخته می شود ) كار می كند. او در ابتدا نام آنرابناپارت آورده است ، اما با شنیدن اینكه قهرمانش حالا خود را امپراطور خوانده است ، این عنوان را پاک می كند.

از فاصله دور مشاهده می شود این عتیقه های ناپلئونی ذاتاً طنز است (و آنها فرصت های غنی را برای کاریکاتوریست های عجیب انگلیس فراهم می کنند). اما آنها به واسطه نبوغ نظامی شخصیت اصلی ، به طرز مهلکی کشنده می شوند. طی چهار سال از تاجگذاری ، ناپلئون تقریباً حاکم بر کل اروپای غربی است.
 






      شوهر و پدر: 1810-1811

به عنوان اولین امپراتور در یک سلسله وراثت ، برای ناپلئون بسیار ناخوشایند است که او و ژوزفین فرزند ندارند - او را تنها با انتخاب یک برادر به عنوان وارث خود ترک می کند. اکنون سه امپراتور در اروپا وجود دارد. اگر قرار است ناپلئون از جوزفین طلاق بگیرد ، به نظر مناسب او می رسد که عروس جدیدش باید از طبقه باریکی باشد که با موفقیت آرزو کرده است. او توجه خود را به آنا ، خواهر 15 ساله تزار الكساندر اول نشان می دهد.

این موضوع در سپتامبر 1809 میلادی ، هنگامی كه ناپلئون پس از شکست اتریش در كاخ شونبرن زندگی می كند ، فوریت تازه ای به او داده می شود.معشوقه لهستانی وی ماری والووسکا به او می گوید که باردار است.
 








 
با اثبات اینكه فقدان فرزند تقصیر او نیست ، ناپلئون سریع پیش می رود. در ماه نوامبر ، در پاریس ، به ژوزفین گفت كه قصد دارد ازدواج آنها را باطل كند.وی قبلاً سفیر فرستاده است تا از امپراتور روسی خواهر خواهرش بخواهد. هنگامی که امتناع دیپلماتیک بازگردانده می شود (خانواده او را برای ازدواج خیلی جوان می دانند) ، ناپلئون بلافاصله اولتیماتوم مجازی را به سفارت اتریش در پاریس تحویل می دهد و خواستار دست دختر 19 ساله امپراطور ماری لوئیز است.

امپراتور اتریش ، فرانسیس اول ، این را اقدامی محتاطانه می داند. در چنین شرایطی نیز متترنیچ ، وزیر جدید منصوب شده خود در امور خارجه است. ماری لوئیز متقاعد شده است كه وظیفه خود را انجام دهد.
 






 
در مدت زمان حداقل او این کار را بطور مضاعف انجام داده است. این ازدواج در آوریل 1810 در پاریس صورت می گیرد. در مارس 1811 ماری لوئیس پسری به دنیا می آورد. انگار برای ایجاد پیوندی با امپراتوری رومی مقدس که اخیراً در معرض انقراض است ، ناپلئون به کودک عنوان طاقت فرسا می دهد - پادشاه روم. با یک تصادف خوش شانس ، شهر باستانی اخیراً در دسترس قرار گرفته است.

پیوس هفتم ، پاپی که در سال 1801 با کنکورداتبا ناپلئون موافقت کرد وخدمات تاجگذاری وی را در سال 1804 انجام داد ، اخیراً با امتناع از اعمالسیستم قاره ای در آنچه که در کشورهای پاپ باقی مانده است ، فاتح را توهین کرد . سربازان ناپلئون در سال 1808 وارد روم می شوند. در 1809 او اعلام كرد كه این شهر و تمام سرزمین های آن به فرانسه الحاق شده است.
 






 
پاپ با خنثی کردن نیروهای مهاجم به همراه خود امپراتور پاسخ می دهد.ناپلئون به نوبه خود پونتیفی را که تا سال 1814 در فرانسه تحت نگهبانی باقی مانده است دستگیر می کند (دومین پاپ پی در پیزندانی فرانسوی ها ).

به نظر می رسد اکنون اروپا متعلق به ناپلئون است و او می تواند با دلخواه خود از پس این کار برآید. اما اعتماد به نفس بیش از حد او را به فاجعه بارترین کار درخشان حرفه ایش سوق می دهد.
 






      کارزار روسیه: 1812

با اتریش متحد فتح و ازدواج ، پروس تسخیر تسلیم شد ، و تقریباً تمام اروپای غربی به عنوان امپراتوری او ، ناپلئون شاید به طور واضح احساس کند که در گرفتن خط محکم با روسیه احساس توجیه دارد.

به رغم حال و هوایمادرزادی Tilsit در 1807 و تلاش ناپلئون برای احیای آن در یک نشست بزرگ دیگر در Erfurt در سال 1808 ، الكساندر اول نتواند از هیچ یك عملی عملی برای متحد خود در مبارزات 1809 علیه اتریش استفاده كند.دلایل مختلفی وجود دارد.سیستم قاره اروپا به تجارت بالتیک روسیه آسیب می رساند. معرفی اصول جمهوری فرانسه در دوبله بزرگ آلارم ورشو سن پترزبورگ. و شرایط توافق شده توسط تزار در تیلسیت از ابتدا در روسیه غیرقابل استفاده بوده است.
 








 
با توجه به اینکه جنگ بین دو امپراتوری به طور فزاینده ای محتمل است ، ناپلئون اول در آنچه که قصد دارد اعتصاب گسترده و سریع انجام دهد ، حرکت می کند. از فوریه 1812 ، ارتش ها از مناطق مختلف شروع به راهپیمایی در رودخانه نممان کردند (مرزی که از قبل برای قایق در تیلسیت مشهور است ).

نیروی مونتاژ شده بسیار چشمگیر است و 500،000 پیاده نظام ، 100،000 سواره نظام و 80،000 نفر در قطارهای چمدان قرار دارند.حدود 200000 نفر از این نیروها ارتش بزرگ فرانسه هستند. احتمالات دیگری از سراسر جهان ناپلئون وجود دارد ، از جمله برخی از رژیم های نیمه قلب پروس و اتریش. عبور از نمان به روسیه از 24 ژوئن آغاز می شود.
 






 
ارتشهای روبرو روسی به مراتب بیشتر از شمار هستند ، بنابراین آنها عقب نشینی می کنند - فرانسوی ها را هر چه عمیق تر می کشانند به محیطی که پیدا کردن مواد غذایی برای چنین تعداد زیادی از مردان و اسب ها دشوار است. درگیری های گاه و بیگاه وجود دارد ، اما اولین نبرد بزرگ در تاریخ 7 سپتامبر در بورودینو انجام می شود - تا آن زمان ، تنها هفتاد مایل از مسکو فاصله دارد.

نتیجه یک پیروزی باریک برای ناپلئون بر ارتش روسیه است که به فرماندهی جانباز کوتوزوف فرماندهی می کند. روس ها یک بار دیگر عقب نشینی کردند و مسکو را به سمت ناپلئون باز گذاشتند. یک هفته بعد ، او وارد شهر شد و فقط برای یافتن آتش سوزی بسیار زیاد - توسط روس ها آتش گرفت.
 






 
ناپلئون یک ماه در مسکو صبر می کند ، بیهوده امیدوار است که فرستاده ها برای ایجاد شرایط وارد شوند. هیچ کس نمی آید. او سفیران را برای پیشنهاد مذاکره به اردوگاه روسیه می فرستد. نشانه ضعف است. زمستان نزدیک است.در 18 اکتبر ، ناپلئون دستور برداشت را صادر می کند.

عقب نشینی ارتش بزرگ از مسکو در سال 1812 به یکی از تصاویر کلاسیک یک نیروی مهاجم که دچار فاجعه و ویرانی می شود تبدیل شده است. توسط نیروهای منظم روسی ، توسط چریکی ها و نیز روستاییان متخاصم ، در بین ریزش برف و گرمای هوا ، غالباً پیدا کردن پل هایی که پیش روی آنها تخریب شده است ، به نظر می رسد که ستون ها و اسکادرانهای بزرگترین ارتش ناپلئون برای رسیدن به خانه با یک کار غیرممکن روبرو هستند. اکثر آنها در انجام این کار ناکام هستند.
 






 
محاسبه می شود که از بیش از 600000 نفر که تابستان وارد روسیه شده اند ، فقط حدود 112،000 نفر دوباره به آنجا آمده اند.تأثیر توانایی ناپلئون در بالا بردن ارتش دیگری از این کالیبر ، ویرانگر است اما به اندازه آسیب رساندن به شهرت وی نیست. در زمستان های اروپا ، با انتشار اخبار ، افراد تحت سلطه فرانسه تحت سلطه فرانسه شروع به تصور آینده متفاوتی می کنند.

ناپلئون ، ناامید از رسیدن به پاریس قبل از خبر بد ، فرمان را به مورات واگذار می کند و به سرعت پیش می رود. او در 18 دسامبر به شهر می رسد و قصد دارد اوضاع را بهبود ببخشد. واقعیت حیرت انگیز ، معمولی برای انسان و انرژی او ، در حدی است که وی قادر به انجام آن است - به هر حال هجده ماه دیگر.
 






      تغییر اتحادها: 1813

سه سال از وقوع فاجعه در روسیه در سال 1812 تا واترلو در سال 1815 نشان دهنده مقاومت انعطاف ناپلئون در نبرد با موضع به ظاهر ناامید کننده است. در طول زمستان سال 1812 ، او سطح جدیدی از خدمت سربازی را به فرانسه خسته تحمیل می کند ، طیف وسیعی از مردان مسن را به ارمغان می آورد و محدوده سنی جوانترین استخدام شده را کاهش می دهد. در عین حال تلاش های جدی برای بازسازی زرادخانه فرانسه انجام می شود.

هنگامی که ناپلئون در آوریل 1813 در شرق راین حرکت می کند برای یک فصل جدید مبارزات انتخاباتی ، تنها چهار ماه از بازگشت او به پاریس ، او یک بار دیگر تحت فرماندهی ارتش بیش از 250،000 مرد است و تقریباً 500 توپ توپ را با آن می کشد.
 








 
در همین حال اتحاد سال گذشته وی علیه روسیه در حال تجزیه است. تظاهرات عمومی در آلمان علیه فرانسوی ها پادشاه پروس ، فردریک ویلیام را ترغیب کرد که طرف ها را تغییر دهد. او جنگ را با مارس 1813 با ناپلئون اعلام کرد.

اتریش با احتیاط بیشتری عمل می کند. ماری لوئیز ، دختر امپراتور اتریشی ، اکنون ملکه فرانسه است. و اتریش به طور غریزی نسبت به هرگونه عملی که ممکن است بهزیستی پروس را بازگرداند ، بی اعتماد است. با این وجود در مرحله نهایی مسابقات بی عیب و غریب به نظر می رسد که با شکست متحد ناپلئون روبرو شویم. اتریش پس از امضای پیمان با روسیه و پروس ، جنگ را علیه فرانسه در ماه آگوست اعلام کرد. بایرن ، پایه اصلی کنفدراسیون راین ، در ماه اکتبر این پرونده را دنبال می کند.
 






 
در اوایل قسمت مبارزات انتخاباتی 1813 ، ناپلئون چندین موفقیت جزئی در نبردها در ساکسونی ، در مرزهای جنوبی پروس بدست آورد. اما تا پاییز ، با افزایش صفوف متفقین ، او خود را از نظر تعداد خطرناکی پیشی می گیرد.در اکتبر در ساکسونی شرقی ، در ماه اکتبر ، ارتش 185،000 او با حدود 320،000 سرباز روسی ، پروس ، اتریش و سوئد در این میدان مقابله می کند.در یکی از پیچش های عجیب این دوره پیچیده ، ارتش سوئد تحت فرماندهیبرنادوت ، یکی از مارشال های خود ناپلئون قرار دارد و با ازدواج با خانواده بناپارت پیوند می خورد.

برخورد حساس فرانسه و متحدان در نزدیکی لایپزیگ از 16 اکتبر آغاز می شود و سه روز ادامه دارد.
 






 
نبرد لایپزیگ ، شامل همه قدرتهای اصلی قاره اروپا و در گذشته نگر ، به عنوان یک نقطه عطف در سقوط ناپلئون ، بعداً یک اسم وحشتناک دیگر - نبرد ملل را بدست می آورد. این به فاجعه برای فرانسوی ها پایان می یابد. در اوایل ماه نوامبر ، فقط حدود 70،000 مرد وارد خانه می شوند. امپراتور فرانسه برای دومین سال در حال اجرا ، ارتش را در ماجراهای شرقی خود دور کرد.

او همچنین اجازه داده است كه فرصتی برای صلح از بین برود كه احتمالاً فرانسه را با دستاوردهای دو دهه جنگ ترك كند.
 






 
در بعضی مواقع در طول سال 1813 ، به نظر می رسد که متفقین می توانند مسكونی را بپذیرند كه به فرانسه اجازه می دهد "مرز طبیعی" راین باشد. شاید این باشد که این پیشنهاد هرگز از طرف متفقین صورت نگرفته است (به ویژه انگلیس با مخالفت شدید بلژیک در دست فرانسه) ، اما به هر حال ناپلئون نمی تواند باخت همهدستاوردهای سخت خود را در آلمان و ایتالیا بپذیرد .

این بخشی عمیقاً خرابکارانه شخصیت اوست که بدون در نظر گرفتن شرایط ، بتواند با آن مبارزه کند. اما همانطور که او این کار را انجام می دهد ، در زمستان 2004-144 ، موقعیت متفقین سخت می شود.فرانسه باید به مرزهای1792 بازگردد . در همین حال ، نیروهای دشمن ، برای اولین بار از سال 1792 ، برای ورود به خاک فرانسه آماده هستند.چرخ دایره کامل است.
 






      دماغه سفت می شود: 1814-1813

ارتش ولینگتون اولین کسی است که از مرز به فرانسه عبور می کند. او در اکتبر سال 1813 در شمالسوریه درگیر عملیات نهاییجنگ شبه جزیره ، در قلمرو فرانسه است.

در ژانویه 1814 ارتشهای متفقین ، تحت فرماندهی مارشالهای میدانی پروس و اتریش ، بلوچر و شوارتزنبرگ ، از رود راین عبور کردند. دو ماه است که ناپلئون به نوعی انرژی خود را برای انجام یک کارزار جدی و پیچیده علیه نیروهای پیشرو خود می یابد ، اما او قادر نیست مانع رسیدن آنها و ورود به پاریس در 31 مارس شود.تالیراند ، وزیر خارجه طولانی مدت ناپلئون و لغزنده ترین از بسیاری شخصیت های بی ایمان در این اوقات آشفته ، آماده استقبال از تزار روسی و پادشاه پروس به داخل شهر هستند.
 








 
در تاریخ 2 آوریل ، تالیراند تعداد معدود اعضای موجود سنا را ترغیب می کند تا اعلام کنند که ناپلئون عزل شده است. چهار روز بعد ، آنها لوئیز شانزدهم را دعوت به بازگشت از تبعید و به شرط پذیرش شرایط سلطنت مشروطه ، برای سوار کردن تاج و تخت برادر guillotined خود لوئیز شانزدهم می کنند . ( لوئیز شانزدهم در کودکی درگذشت ، که ظاهراً از جنس اسکروفولا بود ، در یک زندان انقلابی فرانسه.)

در همین حال ، ناپلئون در فونتنبلو واقع شده است ، جایی که هنوز هم 60،000 سرباز دارد.حتی در این شرایط ، با از دست دادن پاریس ، غریزه او برای جنگ است. اما مارشال هایش به او می گویند که ارتش از او پیروی نخواهد کرد. او در پیمان Fontainebleau چاره ای جز رها کردن ندارد.
 






 
متفقین امور خود را با ناپلئون در ماه آوریل در پیمان فونتینبلو و با پادشاه جدید فرانسه ، لوئیس شانزدهم ، در ماه مه در پیمان پاریس حل و فصل می کنند. شرایط در هر مورد با کمال تعجب کم است ، با توجه به اینکه مبارزات توسعه طلبانه جمهوری فرانسه و ناپلئون دو دهه جنگ و صدها هزار مرگ را به اروپا رسانده است.

به ناپلئون جزیره البا به عنوان دارایی خود داده می شود ، اجازه دارد عنوان امپراتور را حفظ کند و سالانه دو میلیون فرانک بازنشستگی دریافت می کند (که باید توسط لوئیس شانزدهم پرداخت شود). از فرانسه به عنوان یک ملت جبران خسارت ایجاب نمی شود و حتی به او اجازه داده می شود بسیاری از آثار هنری آورده شده از جاهای دیگر اروپا را در سال های غارتگری حفظ کند.
 






 
فرانسه به مرزهای 1792 محدود می شود و سرزمین های برنده شده توسط ارتش های شهروندی جمهوری را از دست می دهد ، اما حتی در اینجا استثنائاتی نیز وجود دارد ( آوینیون ، پاسگاه آناکرونستی پاپی ، اکنون فرانسوی می شود).

در 29 آوریل ، ناپلئون در یک کشتی جنگی انگلیس از جنوب فرانسه به البا عبور می کند ، جایی که با تاب آوری معمولی به زودی از خلق یک کشور مینیاتوری لذت می برد. او اصلاحات در كشاورزی محلی انجام می دهد ، رویدادهای هنری را ترتیب می دهد و مانند یك استبداد روشنفكر در خانه یك عروسك رفتار می كند.در همین حال ، دشمنان وی در کنگره وین ، از سپتامبر سال 1814 تشکیل می دهند تا انتهای سست قاره را که او تغییر شکل داده است ، گره بزنند. اما ارباب کوچک البا هنوز قادر به تعجب آنها است.
 






      بازگشت از البا: 1815

ناپلئون خیلی زود با البا خسته می شود. علاوه بر این ، وجود او در آنجا غیرممکن به نظر می رسد ، زیرا لوئیز شانزدهم هیچ نشانه ای از پرداخت یارانه سالانه توافق شده دو میلیون فرانک نشان نمی دهد. اگر ناپلئون بخواهد به نگهبانان خود بپردازد ، پول ضروری است ، بدون این که زندگی وی به طور حتم در خطر باشد. برای ایجاد او حتی بیشتر بی قراری ، گزارش های مأمورین مخفی وی حاکی از آن است که مردم فرانسه از بازگشت بوربون ها ، که با ماشین های طالیراند و قدرت های تسخیر کننده خارجی بر آنها چیرگی ندارند ، بسیار خوشحال نیستند.

نتیجه یک برنامه استثنایی جسورانه است - و عملی که فراتر از هرگونه احتمال باشد.
 








 
ناپلئون صبر می کند تا وقتی نیروی دریایی انگلیس که برای تماشای آبهای ساحلی البا مستقر است ، مختصراً در جای دیگر نامگذاری شود. در 26 فوریه 1815 او پیروان خود را در ناوگان کشتی های کوچک سوار می کند. آنها گذرگاه را غیرقابل دفاع می کنند و در تاریخ 28 فوریه به سواحل فرانسه می رسند.کمی بیش از 1000 مرد ، با چهل اسب و دو توپ ، در نزدیکی آنتی بیز فرود می آیند. ناپلئون به آنها می گوید که آنها قبل از تولد پسرش (20 مارس) بدون شلیک یک تیر به پاریس می رسند.

یک راهپیمایی شش روزه در امتداد جاده های کوهستانی یخی ، مهمانی کوچک را به گرنوبل منتقل می کند. در راه چالش آنها توسط یک جدائی از ارتش فرانسه. ناپلئون با وحشت فوق العاده ای به تنهایی به سمت مشکین فرانسه قدم می زند ، خودش را مشخص می کند و از مردان می خواهد به او بپیوندند. آنها چنین می کنند.
 






 
همین اتفاق در گرنوبل نیز رخ می دهد. مهمانی که از شمال شهر راهپیمایی می کند ، 9000 قوت دارد و اکنون دارای سی توپ است.الگوی استقبال همچنان ادامه دارد ، همچنان که خبر رویکرد امپراتور پیش روی او می رود. همانطور که وعده داده شد ، او در روز تولد پسرش ، 20 مارس ، به پاریس و جمعیتی عجیب و غریب می رسد و در راه هیچ کس کشته نشده است.

ناپلئون خود را در Tuileries (که از آن لوئی شانزدهم شب گذشته فرار کرده است) قرار می گیرد و شروع به تشکیل دولت می کند. این یک کار سخت تر از آن است که استقبال مردم نشان دهد.طبقات متوسط ​​حیرت هرگونه طغیان بیشتر را دارند. و انتقام سریع از خارج تهدید می شود ، زیرا دشمنان ناپلئون همه در یک مکان وین قرار دارند.
 






 
اخبار مربوط به فرود ناپلئون در فرانسه در اوایل صبح 7 مارس به Metternich در وین می رسد ، پاسخ متحدان به بحران بلافاصله دستور کار کنگره است. قبل از ظهر عمل مشترک توافق شده است. پیک ها برای بسیج ارتش ها اعزام می شوند.

تا ماه مه نیروهای بزرگی در اطراف مرزهای فرانسه گرد هم می آیند. بلوچر با 120،000 پروس در لیژ است. ولینگتون با حدود 95،000 سرباز انگلیسی ، هلندی ، بلژیکی و آلمانی در بروکسل قرار دارد.150،000 روس و 210،000 اتریشی از طریق آلمان در حال نزدیک شدن به راین هستند. ناپلئون با استفاده از تاکتیک مورد علاقه خود در تقسیم دشمنان ، تصمیم می گیرد قبل از اینکه روس ها و اتریشی ها بتوانند به آنها بپیوندند ، به سمت شمال مقابل ولینگتون و بلوچر حمله کنند.
 






      واترلو: 1815

با حدود 124000 مرد ناپلئون به سمت بروکسل پیشروی می کند و امیدوار است که بین ارتش های ولینگتون و بلوچر موضع گیری کند - با این هدف که یکی از آنها را در حالی که دیگری را شکست داد ، از بین ببرد یا رانندگی کند.راهی که شمال توسط ولینگتون در Quatre Bras مسدود شده است. در تاریخ 16 ژوئن ، ناپلئون مارشال نی را برای حمله به این موقعیت ترک می کند ، در حالی که او با لیچر چند مایل به شرق ، در لیگی برخورد می کند. درگیری در Quatre Bras قطعی است. اما ناپلئون در لیگنی به طور قانع کننده پیروز شد و باعث شد که پروسی ها در عقب نشینی عقب نشینی کنند.

در طول 17 ژوئن ، ولینگتون به موقعیت امن تری در یک خط الراس در نزدیکی روستای واترلو بازگشت و در همان روز ، در اینجا ، درگیری مهم اتفاق می افتد.
 








 
وقتی درگیری در واترلو شروع می شود ، در 18 ژوئن ، ولینگتون با حدود 68000 سرباز و 156 اسلحه در موقعیت دفاعی قرار دارد. ناپلئون 72000 مرد و 246 اسلحه دارد. نبرد بسیار سخت و دشوار تقریباً مسلم به نظر می رسد تا رسیدن ناپلئون تا رسیدن ظهر بعد از ظهر بلوچر و پروس ها ، که پس از دو روز پروازشان دوباره مرتب شده اند. آنها تعادل را نشان می دهند. تا اوایل عصر ، فرانسوی ها در حال عقب نشینی کامل هستند و ناپلئون در راه بازگشت به پاریس است.

وی در تاریخ 21 ژوئن وارد شهر می شود و فردای آن فرد ربوده می شود. لویی شانزدهم در تاریخ 8 ژوئیه برای دومین ترمیم خود به پاریس بازگشت.
 






 
دشمنان پیروز فرانسه که از تحریک گران قیمت این تابستان تحریک شده اند ، حال و هوای کمتری دارند.پیمان پاریس که در نوامبر 1815 به امضا رسیده است ، نسبت به شرایط ارائه شده در سال 1814 دراولین ترمیم بوربون ، کمرنگ تر است . این منطقه بخشی از مرزهای شرقی فرانسه را از بین می برد ، استانهای بحث برانگیز شرقی را به یک دوره اشغال توسط نیروهای متفقین سوق می دهد و غرامت 700 میلیون فرانک را تحمیل می کند.

در همین حال ، امپراتور ربوده شده ، که در ماه مارس توسط کنگره در وین اعلام کرد که یک قانون غیرقانونی است و در صورت دستگیری ، از لحاظ فنی نیز قابل اعدام است ، در لا روچل در حال مذاکره در مورد آینده خود است.

Read more:http://www.historyworld.net/wrldhis/PlainTextHistories.asp?groupid=1057&HistoryID=ab03>rack=pthc#ixzz6KBhQIoaY

تاریخ فرانسه و اسپانیا در ماقبل تاریخ

غارنوردان فرانسه و اسپانیا: از 30،000 سال پیش

این منطقه در شمال و جنوب پیرنه ، در فرانسه و اسپانیا مدرن ، از حدود 30،000 سال پیش توسط شکارچیان پالئولیتیک که از بسیاری از غارهای منطقه استفاده می کنند ، اشغال شده است.آنها علائمی حیرت انگیز از حضور و ظرافت خود را در نقاشی هایی که با آنها دیوارها تزئین شده اند ، به جا می گذارند.

نمونه های زنده مانده بسیاری وجود دارد ، که مشهورترین آنها لاساکو در فرانسه و آلتامیرا در اسپانیا هستند. اما نقاشی هایی که اخیراً در غار چووت فرانسه کشف شده اند تقریبا دو برابر قدیمی تر است.
 








 
دهکده های نوسنگی: از هزاره 5 قبل از میلاد

در مناطقی که با ساحل اقیانوس اطلس هم مرز هستند ، انتقال از شکارچیان جمع آوری شده بهسرخپوستان به روستاییان نوسنگی از حدود 4500 سال قبل از میلاد آغاز می شود. این روستاییان بعداً یک سنت برجسته از معماری ماقبل تاریخ را توسعه می دهند.

در بیشتر اروپا جوامع نوسنگی در روستاهای خانه های چوبی زندگی می کنند ، غالباً دارای یک خانه دار طولانی مدت. اما در کل سواحل اقیانوس اطلس ، از اسپانیا از طریق فرانسه تا جزایر بریتانیا و دانمارک ، ویژگی اصلی هر روستا آرامگاه بزرگی است که در اطراف آن کلبه های ساده خوشه می گیرند. مقبره های آرامگاه های این مناطق سنت سنگ تراشی را شامل می شود که شامل قبور گذرگاه و بزرگ است .
 








 
نمونه اولیه معروف یک گور گذرگاه سنگی ، از حدود 4000 سال قبل از میلاد مسیح در Île Longue در ساحل جنوبی بریتانیا ، دارای یک گنبد باشکوه است که توسط هماهنگی شکل گرفته است (هر حلقه از جوت های سنگی کمی به سمت داخل از شکل زیر). این همان اصل است که مقبره های زنبور عسل مایکنا است ، اما آنها بیش از 2000 سال بعد از آن هستند.  






 
ورود سلت ها: از قرن ششم قبل از میلاد

در طول سده های گذشته از پیش از تاریخ ، فرانسه و شمال اسپانیا توسط قبایل پرانرژی منشأ اروپای مرکزی نفوذ می کنند. آنها به یک زبان هندی و اروپایی صحبت می کنند ، و می دانند چگونه آهن کار کنند. ورود آنها عصر آهن را در این مناطق افتتاح می کند. آنها سلت ها هستند ، که توسط رومی ها به عنوان غول شناخته می شوند.

در همین حال ، تمدن توسط استعمارگران از شرق بیشتر در دریای مدیترانه به سواحل فرانسه و اسپانیا منتقل شده است. مهمترین مستعمرات ماسلیا (مارسی) هستند که یونانیان در حدود 600 نفر مستقر کرده اند و کادیز که تقریباً در همان زمان توسط ققنوسان تأسیس شده است (گرچه سنت به آن تاریخ خیلی زودتری می بخشد).
 








 
مارسی و رومیان: سوم - قرن اول قبل از میلاد

معامله گران مارسی شبکه ای از مستعمرات را در امتداد ساحل گسترش می دهند و بدین ترتیب به رقبای تجاری کارتاگینیان ، جانشینان فنیقی ها در اسپانیا تبدیل می شوند. این امر باعث می شود که مارسی متحد طبیعی رم در جنگ های پونیک باشد. پس از آن مارسی در باز نگه داشتن مسیر ساحلی بین ایتالیا و اسپانیا از اهمیت ویژه ای برای رم برخوردار است.

در سال 121 یک ارتش رومی پیروزی قطعی بر قبایل اطراف سلتی را به دست آورد. استان رومی گالیا ترانسپالینا (همچنین به نام گالیا ناربننسیس ، از پایتخت آن در ناربون) تا سال 118 قبل از میلاد تأسیس شده است. مارسی ، متحد وفادار به رم ، یک شهر آزاد است. قبایل در جای دیگر گال استقلال خود را تا مبارزات انتخاباتی ژولیوس سزار حفظ می کنند.
 








 
سالهای سزار در گال: 58-50 قبل از میلاد

سزار هشت سال از رم دور است. در این مدت او به طور منظم قبایل سلتیک در گول را تسخیر می کند و با بسیاری از سران مستقل خود اتحاد جداگانه می کند. او حتی فراتر از مرزهای طبیعی گال ماجراجویی می کند - منطقه ای که توسط آلپ ، راین ، اقیانوس اطلس و پیرنه ساخته شده است.

در سال 55 و دوباره در 53 ، او برای رزمایش های مختصر به آلمان ، راین را زیر پا گذاشت. دو بار در همان دوره ، او از کانال عبور می کند تا بتواند از سلطان سلطان در انگلیس تست کند (به سزار در انگلیس مراجعه کنید ). به گفته پلوتارچ ، نوشتن 150 سال بعد ، این اکسپدیشن اولین کسی است که به برخی از دانشمندان شکاک در رم ثابت می کند که انگلیس واقعاً وجود دارد.
 








 
مبارزات سزار در آلمان و انگلیس نشان می دهد كه وی گال را خود را امن می داند. سال 52 قبل از میلاد او را اشتباه نشان می دهد. سلت ها یک رهبر الهام بخش در Vercingetorix ، رئیس جدید آورنی پیدا می کنند. موفقیت های اولیه او در برابر مشروبات رومی در غیاب سزار است که زمستان های جنوب آلپ را به زمستان سپری کرده است. اما ورود ژنرال بزرگ تفاوت چندانی با عادت او ندارد.

سزار در هنگام محاصره Vercingetorix به شهر گرگویا ، محاصره و قدم زدن به نیروهای رومی ، 700 نفر را محاصره می کند. این اولین شکست سزار در تمام سال های حضورش در گال است. این امر باعث می شود که قبایل بسیاری دیگر در حمایت از شورشیان بیرون بیایند.
 






 
محاصره بعدی در مبارزات انتخاباتی وضعیت را معکوس می کند. Vercingetorix قلعه Alesia را در اختیار دارد. سزار و سربازانش ، در تلاش برای محاصره پادگان ، خودشان توسط یک ارتش بزرگ گول تهدید می شوند. اما وقتی رومی ها اولین نبرد بزرگ بین دو طرف را پیروز می کنند ، غول ها ذوب می شوند. برای نجات جان بیشتر ، Vercingetorix از شهر فرار می کند و تسلیم می شود - در یک ژست نمایشی از جوانمردی سلتی .

او به مدت شش سال در اسارت نگه داشته می شود ، تا اینکه سزار لحظه مناسبی را پیدا کرد تا او را در خیابان رم در یک رژه پیروزمندانه هدایت کند .
 






 
جنگ گالی: 52 پیش از میلاد

احتمالاً در پاییز سال 52 قبل از میلاد ، پس از شکست وی از Vercingetorix ، سزار در محله های زمستانی خود در Bibracte (به شمال غربی لیون های مدرن) ساکن شد تا برای شش سال گذشته موفقیت های خود را در گال به ثبت برساند.

عنوانی که او در ابتدای پاپیروس خود می نویسد "یادداشت های گایوس جولیوس سزار در مورد دستاوردهای وی" است - گرچه مورخان با کتاب او به عنوان جنگ گالی آشنا می شوند . پس از اتمام کار ، یک نسخه به روم منتقل می شود ، جایی که احتمالاً در طول 51 منتشر شده است. سزار به منظور کمک به مبارزات سیاسی به پشتیبانی خود در پایتخت کمک کرده است. کتاب دستاوردهای او عکس مهم در این کارزار دیگر است (به سزار و کتاب او مراجعه کنید ).
 








 
روم گول: قرن اول قبل از میلاد - قرن 5 میلادی

گال یکی از مناطق باثبات و اقتصادی مهم امپراتوری روم را در خارج از ایتالیا اثبات می کند. این را می توان در شهری مانند Nimes به وضوح مشاهده کرد. در زمان سلطنت آگوستوس تأسیس شده است ، یکی از جالب ترین قطعات مهندسی روم - قنات بزرگ معروف به پنت دو گارد - با آب تأمین می شود.

سایر ساختمانهای فوق العاده حفظ شده در شهر نشان می دهد که چگونه رومی ها هم دین خود را صادر می کنند و هم سرگرمی مورد علاقه خود را. معروف Maison Carrée معبدی فوق العاده ساده برای خدایان رومی است.این آمفی تئاتر حدود 24000 نفر (حدود نیمی از کلوسوم معاصر رم) را برای نمایش های گلادیاتوری یا مسابقات ارابه ای برگزار می کند.
 








 
اما نیمس همچنین اثری از پایان رومان گال را نشان می دهد. در سال 407 توسط وندالها اخراج می شود. حدود شصت سال بعد توسط ویزیگوت ها اشغال می شود که قلعه ای را در آمفی تئاتر بنا می کنند.

قبایل بزرگ آلمانی ، که این دو نفر از آنها هستند ، قرن هاست که در مرزهای شرقی گال فشار می آوردند. غالباً آنها هجوم عمیق و ویرانگری به قلمرو روم داشته اند. همیشه ، سرانجام ، ارتشهای رومی آنها را به عقب رانده اند - تا قرن 5 ، هنگامی که اشکال جدیدی از اسکان ابداع شده است ، قبایل را به متحدین رومی تبدیل می کنند. نتیجه ، تا پایان آن قرن ، گلی است که بین ویزیگوت ها ، بورگوندی ها و فرانک ها مشترک است.